از بدو تاسیس تشکیلات مجاهدین خلق در دهه چهل شمسی تا رهبری مسعود رجوی و بعد از آن «مسئله داری»، یکی از مفاهیم پرکاربرد در ساختار تشکیلاتی و فرهنگ حاکم بر آن بوده است. مسئله داری در تشکیلات نه تنها همواره وجود داشته است بلکه در سالهای اخیر افزایش چشمگیری داشته است. چنانکه مدیر عامل انجمن نجات ابراهیم جدابنده در سری مقالاتی مفصلا به این جریانی که امروزه در قرارگاههای سازمان در آلبانی برای سران تشکیلات بحران آفرین است، پرداخته است.
و اما مسئله داری به چه معناست؟ چنانچه محسن زال در آثار پژوهشی خود درباره مجاهدین خلق با عنوان «سازمان مسعود» و «چریک مجاهد خلق»، مفهوم این اصطلاح را تعریف میکند، «مسئله دار در نظام معنایی آن ها نه پرسش کنندهای عادی بلکه کسی است که در آستانه کفر قرار گرفته و اگر باز نگردد و مسئلهاش حل نشود ایمانش باطل گردیده و از راه حق خارج شده است».
این مسئله از زمان تاسیس تشکیلات بدست محمد حنیف نژاد همواره بر مناسبات حاکم بوده و توسط مسعود رجوی بسیار پررنگتر پی گرفته شده تا امروز که تشکیلات در آلبانی و در غیاب رجوی تحت فرماندهی کل مریم رجوی است.
هنگامیکه ابراهیم خدابنده از ایمیلهایی که از افراد مسئلهدار دریافت کرده، مینویسد، مطمئن میشویم که رویه در تشکیلات نه تنها همان رویه سابق است بلکه از ابعاد مختلف گستردهتر شده است. در بخش آغازین سلسله مقالات خدابنده میخوانیم: «در ایمیل دیگری، یکی از هواداران سازمان که سالیان سال است هوادار سازمان میباشد نوشته است که هر بار سؤالی از مسئولین سازمان میپرسم با الفاظی نظیر “خجالت بکش”، “شرم نمی کنی؟”، “حیا کن” پاسخ داده میشود و به جای اینکه تلاش کنند جواب سؤالم را داده و مرا توجیه نمایند فقط نگران این هستند که مبادا سؤالات من به سایر هواداران سرایت کند و تنها از من خواسته میشود که این سؤالات را جای دیگری تکرار نکرده و به ذهن سایرین انتقال ندهم.»
محسن زال درباره علت العلل این رویه به آراء حنیف نژاد رجوع میکند: « از نظر حنیف نژاد، وقتی ایدئولوژی به مثابه کلید حل تمامی مشکلاتی که در فهم مسائل اجتماعی و بنبستها و شکستها وجود دارد، به دست بیاید، گویی بزرگترین کشف به عمل آمده و مبانی کنش ساخته شده است، این مبانی به عنوان اصول بدیهی و غیرقابل مناقشه بایست به کار گرفته شوند تا پرسشها بدین وسیله پاسخ درخور خود را بیابند.»
به طریق اولی، مسعود رجوی نیز از همان سالهای نخستین فعالیت در تشکیلات، هر گونه سوال و شکی در چارچوب معناییای که حنیف نژاد و بدیعزادگان و محسن ساخته بودند و نام آن را ایدئولوژی نهاده بودند، جایز نمیداند.
محمد محمدی گرگانی از اعضای سابق تشکیلات در کتاب خاطرات و تاملات در زندان شاه درباره این رویکرد مسعود رجوی مینویسد: «یکی از افراد قدیمی زندان که در سال 1350 عضو سازمان بود، در سال 51 آمد پیش مسعود و با او تحت این عنوان بحث کرد که برایش سوالاتی درباره توحید پیش آمده است. من هم در آن بحث حضور داشتم. او حرف هایش را بسیار خصوصی گفت. بعد در سال 56 در زندان اوین با بچههای جمع اختلاف پیدا کرد و به دنبال آن موضعی را مطرح کرد و مسعود رجوی گفت: محمد ما باید او را افشا کنیم تا جایی که حسابی اینجا له شود. گفتم افشا بکنی؟ یعنی چه؟ گفت همان حرفی که سال 51 گفته الان باید همه را بگوییم. بگوییم که این آقا کسی است که سال 51 مسئله توحیدش هنوز حل نشده بود تا دیگر از این غلط ها نکند.»
در کیش شخصیتی که مسعود رجوی پس از انقلاب 1357، بر پایههای سازمان مجاهدین خلق برای خود بنا میکند، جریان مسئله داری و عواقب سو آن بر اعضا ابعاد بسیار گستردهتری پیدا میکند. دیگر مسائل کلانی چون مسئله توحید، تنها موجب مسئله داری نیست. فرامینی چون ازدواجهای اجباری تشکیلاتی و در مدت کوتاهی پس از آن، طلاقهای اجباری و تجرد اجباری و سپس جدا کردن کودکان از والدین، حقوق اساسی اعضای تشکیلات را نقض میکنند. اما شک و سوال به هر کدام از این احکامی که مسعود رجوی صادر میکند، فرد مسئلهدار را با عقوبتهای سختی چون فشار جمع، تحقیر، توهین، زندان انفرادی، شکنجه و حتی مرگ مواجه میکند.
این ماجرا تا جایی پیش میرود که با گذشت 18 سال از ناپدید شدن مسعود رجوی، هیچ یک از اعضا حق پرسیدن سوالی درباب زنده یا مرده بودن او ندارند. پرسیدن درباره بدیهیترین مسئله کیش شخصیتی رجوی حتی از سوی روزنامه نگاران غربی هم مسئله ایجاد میکند. چنان که شاهین قبادی در پاسخ به سوال خبرنگار خارجی درباره کجایی مسعود رجوی میگوید:«نمیتوانم در این باره صحبت کنم.»
در تشکیلاتی که اصول و رفتارهای آن سرشار از تناقض است، سادهسازی مسائل با خط کشیهای ایدئولوژیک هیچ گاه جریان مسئلهداری را متوقف نمیکند. هرچند که تنبیهها و عقوبتها ادامه پیدا کند، درهای اتاق آزاد فکر انسان بسته نمیماند، پرسشهای گوناگون میآیند و خود را به در و دیوار این اتاق میکوبند.
مزدا پارسی